۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

آخرین لحظات امام عسگری(ع)


سحرگاه جمعه هشتم ربیع الاول سال 206 ه فرا رسید. وعده دیدار رسید. سالهای درد و رنج به پایان آمد. محاصره ها، مراقبتها، زندانها خاتمه یافت. قدرناشناسیها، بیحرمتی ها، شکنجه ها تمام شد. امام حسن عسکری علیهالسلام از سویی شادمان از قرب وصال معبود و از سوی دیگر، نگران سرنوشت امت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دو امانتش، قرآن و مهدی(عج)، اینک غریبانه در بستر براثر زهر جفای دشمنان به خویش میپیچید.
نماز شب را خوابیده خوانده بود. آخرین نماز شب. آن هم در شب جمعه؛ شب رحمت خداوند مهربان؛ شب پرواز او. در نماز بسیار گریسته بود و حالا پردهای از اشک، چشمانش را پوشانده بود. پلکهایش را به هم فشرد و قطرات اشک از روی صورت گندمگون و زیبایش که به زردی گراییده بود، لغزید و در لابه لای محاسن سیاهش گم شد.
آن روز حضرت عسکری علیهالسلام نماز صبح را در بستر خویش گزارد. چشمهایش به سمت قبله دوخته شده بود و رعشهای همه اندام مبارکش را در بستر فراگرفته بود. لبهایش به سختی نام «مهدی» را تکرار میکرد. لحظهای بعد جز او و مهدی، کسی در آن جا نبود. هنوز آفتاب برنیامده بود که آفتاب عمر یازدهمین امام معصوم غروب کرد و آسمانها و زمین را در ماتم فرو برد.
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَولایَ یا اَبامُحَمَّدِ الحَسَنِ بنِ عَلیٍّ الهادی الْمَهْدی وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلیَّ اللّهِ وَابنَ اَولِیائِه. اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةاللّهِ وَ ابنَ حُجَّتِهِ. اَشْهَدُ یا مَولایَ اِنَّکَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزَّکوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ دَعَوْتَ اِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدتَ اللّهَ مُخْلِصا حَتّی آتیک الیَقینُ.
.احمد بن اسحاق میگوید: به حضور امام علیهالسلام شرفیاب شدم و میخواستم درباره امام پس از او سؤال کنم. حضرت پیش از آنکه سخنی بگویم فرمود: «ای احمد، خدای عز و جل از روزی که آدم را آفریده تا کنون زمین را از حجت الهی خالی نگذاشته و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذاشت». سپس حضرت مهدی(عج) را نشان داد و فرمود: «به خدا سوگند که غائب خواهد شد و در آن غیبت هیچکس از هلاکت و گمراهی نجات نیابد، مگر کسی که بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم بماند».