۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

بد کردیم با آنهائیکه مدیونشان هستیم

حمیدمظاهری راد

آنانکه سلطنت 2500ساله شاهنشاهی را شکستند و امروز می بایست در سایه ولایت و حریت شاهد آزادی و مردمسالاری می بودیم0 شمه ای از چرایی نوشتنم را علیرغم ناتوانی در نوشتار عرضه میدارم0در دوران دبستان و راهنمائی همشاگردیهایم مجبورم می نمودند تا انشاء و جمله بندی هایشان را بنویسم از همان اوان کودکی انقلاب و بعدها جنگ فکرم را به خود مشغول نمود0شبها تاصبح نمی خوابیدم و در مسجد و هسته های مقاومت کشیک میدادم0ذهنم مشغول مبارزه گردید0بدلیل کم بودن سن بارها با ترفندهای فراوان بدون تشکیل پرونده به جبهه های جنگ عزیمت نمودم0تا اینکه مسئولین بسیج راضی بر این گردیدند تا کارت جنگی برایم صادر نمایند و پرونده ای تشکیل دهند آنها هم از بس برای اعزام به جبهه کارت جنگی و شناسنامه جعل نموده بودم خسته شده بودند0در ماووت عراق ترکش و موج انفجار جنگ قلم طغیانگری بر دستم سپرد که خواهان پذیرش مسئولیتش نبودم0چندی نگذشته بود که با تیر خلاص بعثی ها راهی دیار ابدیت بودم0آخرین نفسهایم را می کشیدم0ندایی سوغات استقامت برایم آورد تا بمانم و از ناگفتنی های مبارزه ره توشه های خویش را بر قلم آورم0قلم تصویرگری که بعدها بارها شکستمش تا براه خویش گردم اما همان ندا امانم را برید در دانشگاه که بودم گفتنی ها را بر قلم می آوردم و از اصول واقعی!انقلاب دفاع می نمودم هر کسی برداشتی از دست نوشته هایم داشت روزی متهم به راستم می نمودند و روزگاری چپی قلمدادم میکردند هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار منکوچکترین باجی به گروههای راست و چپ ندادم و عزم خویش را جزم نمودم تا فریب گروههای ملی و چپ و راست را نخورم0با مقاله های به سیاق اینجانب ناموزون و به اذعان همگان ((آتشین))گروههای فکری مختلف را بر آشفتم و سید دانشگاه لقب یافتم0از جانب نشریات مختلف روزنامه ها و مراکز فرهنگی درخواست همکاری و ارائه مطلب برایم سرازیر گردید اما به جهاتی خط قرمزی بر خویش قائل گردیده و از همکاری امتناع کردم0شدیدا علاقمند گروههای خط امام(ره)بوده و با موضع گیری امثال کروبی در سالهای 68تا76در جهت مبارزه با خصوصی سازی موهوم خشنود گردیدم0هر چند ممکن است ادبیات قلم تراوشگرم قابل منتشر شدن نباشداما نیرویی که مولانا را بر آن داشت تا درس و وعظ و سروری قومی را رها نموده و حقیقت را جستجو نماید در من هر لحظه این ندای مولانا جلال الدین بلخی را تداعی می نماید که: قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار منو در این مقال نیز سخنی با همرزمان دارم من حقیقت را در میان کشته ها و شهدا دیدم در جائیکه دور و برم پر از کشته فی سبیل الله بود اما حقیقت میان زنده ها را کسی نمی بیند0خدای ناکرده نیاید روزیکه نسلی که می آید بگوید که گوشمان از داستانهایتان پر شده است0نیاید روزیکه باکری و همت و خرازی و چمران و آوینی ها را در افسانه ها جستجو نمایند و بگویند قصه شهدای گرانمایه یاد شده رویایی بیش نبود0نیاید روزیکه در حالیکه خیال عوض کردن دنیایی را داریم بخود آریم و ببینیم که خودمان عوض شده ایم0روزی را بیاد آوریم که بندهای اسارت را پاره کردیم و بال و پر یافتیم پرواز کردیم و بالاخره یکی باید حقیقت را بگوید0برازنده نیست شناگران استقامتی که یک شبه اقیانوسی را در نوردیدند شنا کردن در حوض را بلد نباشند0