۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

زینب


زینب؛ معلم مردان و زنان، بر پهنه تاریخ
شهید آیت الله دکتر بهشتی: مردانگی زینب بر پیشانی تاریخ و سرگذشت کربلا بسی درخشنده، بسی اعجاب‌انگیز و تحسین‌آور است. چهره‌های این مردانگی گوناگون است. یک جا زینب به عنوان بانوی سرپرست یک کاروان، کاروانی متشکل از زنان داغ دیده، فرزندان پدر کشته و برادر کشته، در یک سفر بسیار طولانی پرنشیب و فراز و پردرد و رنج نمایان است. یک جا زینب، سلام الله علیها، در برابر جمع مردم کوفه به سخن می‌ایستد و چنان آنها را عتاب و خطاب می‎‌کند که گویی امیرالمومنین علی، علیه اسلام، است که با این مردم در مسجد کوفه سخن می‌گوید. یک جا در برابر عبیدالله بن زیاد چنان با صراحت و قاطعیت سخن می‌گوید که او را ناراحت می‌کند. و یک جا در برابر طاغوت زمان، یزید بن معاویه، ایستاده است.
امشب می‌خواهم قسمتی از سخنان زینب را از یک مأخذ تاریخی، از احتجاج طبرسی، برای شما بخوانم. این خطابه مفصل است و نمی‌رسیم همۀ آن را بخوانیم. طبرسی در احتجاج می‌گوید، گروهی از افراد مورد اعتماد نقل کرده‌اند وقتی امام سجاد علی بن الحسین، سلام الله علیهما، و همراهان حرم مقدسش بر یزید وارد شدند، سر مقدس اباعبدالله را آوردند در برابر یزید در طشتی گذاشتند. یزید ناپاک با یک چوبدستی که در دست داشت شروع کرد به دندانهای مبارک این سر زدن، و بعد شروع کرد به تَمثّل و مثل جستن و انشاد و خواندن شعری که یکی از نیاکان و یکی از پیشقدمان این گروه در تاریخ اسلام سروده بود:لعبت هاشمُ بالملک، فلا خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نزل لیت اَشیاخی ببدر شهدوا جَزَعَ الخزرج من وقع الاَسل
لاَهَلّوا واستهلّوا فَرحاً و لقالوا یا یزید لا تشل
فجزیناه ببدر مِثلَها و اَقَمنا مثلُ بدرٍ فاعتدل
لست من خندف اِن لم اَنتقم من بَنی احمد ما کان فعل
این اشعار که در زمان پیغمبر به وسیله یک گمراه دیگر گفته شده بود، یاد می‌کند از انتقامی که قریش از مسلمانان در برابر شهدای بدر گرفتند. می‌گوید ای کاش پیرمردهای ما که در بدر بودند، بزرگان ما که در بدر کشته شدند، حاضر بودند و جزع و بی‌تابی خزرج را از این حادثۀ دردناک می‌دیدند و به ما تبریک می‌گفتند و با شادمانی و سرور می‌گفتند ای یزید دستت مریزاد! همین‌طور این اشعار را می‌خواند و پیداست با خواندن این اشعار در روح ستمدیدۀ ناراحتِ زینب، سلام الله علیها، چه غوغایی به وجود می‌آید. بعد می‌گوید: «فقامت الیه زینب بنت علیّ بن ابیطالب و اُمّها فاطمه بنت رسول الله (صلوات الله علیهم اجمعین) و قالت:«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جدّی سید المرسلین. صدق الله سبحانه کذلک یقول: «ثم کان عاقبه الذین اساءوا و السوءی اَن کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون». اَظننتَ یا یزید حجین اخذتَ علینا اقطار الارض و ضیقت علینا اَفاق السماء فاصبحنا لک فی اسار، نساق الیک سوقاً فی قطار، و انت علینا ذو اقتدار. اَنّ بنا من الله هواناً و علیک منه کرامه و امتناناً، و اَنّ ذلک لعظم خطرک و جلاله قدرک، فشمخت بانَفک و نظرت فی عطفک، تضرب اصدریک فرحاً و تنفض مذرویک مرحاً حین رأیتَ الدّنیا لک مستوسقه و الامور لدیک متسقه و حین صفا لک ملکنا و خلص لک سلطاننا، فمهلاً مهلاً لاتطش جهلاً انسیتَ قولَ ا لله «و لا تحسبن الذین کفروا اَنّما نُملی لهم خیر لانفسهم انّما نُملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهین».
«سپاس و ستایش مخصوص خدای جهانیان است. درود خدا برنیایم، سالار پیامبران. خدا راست فرموده که می‌گوید، سرانجام مردم بدکاره آن شود که آیات خدا را دروغ پندارند و آن را مسخره شمارند. ای یزید، آیا تو گمان می‌کنی حالا که آمده‌ای عرصۀ زمین را بر ما تنگ کرده‌ای و جای امن و امان و آزادی برای ما باقی نگذاشته‌ای، و آفاق و کرانه‌های آسمان را هم بر ما تنگ کرده‌ای و امروز اسیر دست تو شده‌ایم، - ما را در یک قطار ردیف می‌کنند و پیش تو می‌آورند و تو بر ما قدرت و توانایی یافته‌ای، - آیا تو فکر می‌کنی که این بدان جهت است که خدا خواسته است ما ذلت داشته باشیم و خدا خواسته است که تو عزت داشته باشی؟ آیا فکر می‌کنی که این به خاطر مقام والای تو و جلالت قدر توست که بینی‌ات را کشیده‌ای و با تکبر به سوی خود نظر افکنده‌ای، دست شادی بر سینه می‌کوبی و شاخهایت را از غرور تکان می‌دهی؟ حالا که می‌بینی دنیا برای تو جع شده؛ حالا که می‌بینی کارها برای تو رو به راه شده؛ حالا که می‌بینی آن فرمانروایی که از آن ما بود پاک و خالص، بی‌مدعی در اختیار تو قرار گرفته؛ آی یزید، آرام! آرام! با جهل و نادانی و از روی جهل و نادانی‌ات چنان خیره‌سری و سبکی و کم‌ظرفی نشان نده! آیا یادت رفته کلام خدا را که: کافران خیال نکنند اگر ما به آنها مهلتی می‌دهیم برای این است که ما می‌خواهیم به آنها خوبی کنیم؛ ما به آنها مهلت می‌دیم تا ا ینها در طغیانشان تا آنجا که پای سقوط برسد پیش روند و برای آنها سرانجام شکنجه‌ای خوارکننده است؟»
چه کسی با چه کسی حرف می‌زند؟ زنی اسیر. زنی ناظر صحنه‌های کشت و کشتارهای هولناک کربلا. زنی که عزیزترین کسانش را در خاک و خون غلتیده دیده. زنی که او را دهها فرسنگ، صدها فرسنگ، با وضعی نامطلوب، با همسفرانی پرضجه و پرناله به سوی شام برده‌اند، و حالا او را در برابر این دشمن خودکامه حاضر کرده‌اند و با چشمش می‌نگرد که سر عزیزش در برابر این مرد غدّار و خونخوار است و او با چه غروری دارد چه جسارتها و اهانتها به آن سر می‌کند. چنین زنی در چنین حالتی به پا می‌خیزد و این‌گونه با این فرمانروای خودکامۀ مقتدر سخن می‌گوید.
در این خطابه این بانوی بزرگوار در صدد برمی‌آید مقداری از رفتاری را که با آنها در این مدت شده در این مجلس عمومی بیان کند. گویی در یک دادگاه است که حضار در آن شرکت دارند و این اسیرِ دستِ توانایِ انسانِ نابکار و فرمانروای نابکاری چون یزید، می‌خواهد اقلاً از یک راهی به گوش دیگران برساند که با خاندان پیغمبر به دست مأموران کسی که خود را خلیفۀ پیغمبر می‌داند چگونه رفتار شده است.
«اَمن العدل یا ابن الطلقاء؟ تخدیرک حرائرک و اَمائک و سوقک بنات رسول الله سبایاً، و قد هتکت ستورهنًّ، و ابدیت وجوههنّ، تحدوا بهنّ الاعداء من بلد الی بلد و تستشر فهنَّ المناقل و یتبرزن لا هل المناهل و یتصفح وجوههنّ القریب و البعید، و ا لغائب و الشهید، و الشریف و الوضیع، و الدنی و الرفیع لیس معهنّ من رجالهنّ ولی، و لا من حماتهنَّ حمی،عتوّاً منک علی الله و حجوداَ لرسول الله و دفعاً لما جاء من عند الله».
«آی یزید پلید! آیا این از قانون عدل است؟ ای پسر آزادشدگان پیامبر! آیا این قانون عدل است که کنیزکان تو اکنون در چادر به‌سر برند و دختران پیامبر خدا را به صورت اسیران به این سو و آن سو بکشید؟ پوششهای دختران پیامبر پاره شده باشد، چهره‌هایشان در برابر بیگانه آشکار شده باشد، دشمنها اینها را سوار شتر از یک شهر به شهر دیگر ببرند، در هر منزل اهل آن منزل بالای پشت‌بام بروند تا ببینند اینها چه کسانی هستند که به عنوان اسیر به سوی شام می‌برند، در هر جا که می‌خواهند آبی بردارند آنها که دور و بر آن برکه جمع شده‌اند به اینها نگاه کنید و بپرسند اینها چه کسانی هستند که این کاروان را تشکیل می‌دهند، از نزدیک و دور در صورتها و چهره‌های پاک و معصوم اینها خیره شوند، شریف و وضیع، اصیل و نجیب و پست و رذل، همگان در صورت آنان بنگرند، در حالی که مردان آنها با آنها نیستند تا از آنها حمایت کنند. آی یزید! این ستم تو، این تجاوز ت و، چگونه باید تفسیر شود؟.» «عتوّا منک علی الله و جحوداً لرسول الله و د فعاً لما جاء من عند الله.»«آی یزید! تاریخ روشن خواهد کرد که این کارهای تو به عنوان سرکشی به خدا . . . تو طغیان بر خدا کرده‌ای. تو منکر رسالت پیامبر خدا بودی. تو می‌خواستی نور وحی خدا را خاموش کنی و دست به این کارهای زننده زدی.»
زینب همچنان به سخن ادامه می‌دهد. اگر فرصت کردم و شرایط بحثمان ایجاب کرد، باز در شبهای آینده (این دو شبی که از این دورۀ از بحثمان هست) قطعه‌های روشنگر دیگری را از سخنان این بانوی بزرگوار برای تقویت شجاعت و مردانگی در زن و مرد مسلمان و شیعه و دوستدار علی و خاندان علی و پیامبر و خاندان پیامبر، حسین و خاندان و خاندان حسین، خواهم خواند.
سلام و درود همۀ ما بر تو ای بانوی بزرگوار؛ ای معلم بزرگوار مردان و زنان باایمان در پهنۀ تاریخ و زمان. واسلام علیک یا ابا عبدالله و رحمه الله و برکاته.