۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

خدا رحمت کند این صدراعظم شجاع را

متن نامه
« قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن برنان مشغولم خبر رسید که شاهزاده وثوق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی‌شود.
زیاده جسارت است. تقی »
خدا رحمت کند این صدراعظم شجاع را که این همه به فکر ملت ایران بود و نه ملت ایران به فکر او بود و نه خاندان سلطنتی با او میانه‌ای داشت و نه پایگاهی در اشراف و روحانیت داشت و بواقع یکه و تنها حکمرانی می کرد و متاسفانه همین تنهایی نیز بالاخره کار بدستش داد.
امیر کبیر را شاید بتوان گفت اولین فردی در ایران است که به فکر توسعه آمرانه یا توسعه از بالا بود که نمونه اش در غرب بیسمارک صدراعظم آلمانی است که او نیز چنین کرد؛ امروزه خیلی ها معتقدند که مدل توسعه باید از پایین به بالا باشد، چون استدلالشان این است تا پایه‌ها و بنیان‌ها ذره ذره و اصولی و طی یک پروسه بلند مدت استحاله نکنند و مدرن نشوند نمی‌توان در کل و بلند مدت یک توسعه پایدار را شاهد بود و مثالشان این است که یک درخت را اگر با دانه در زمینی بکاریم و این دانه رشد کند و ریشه بدواند و بزرگ و قطور شود احتمال بقایش بیش از درختی است که تا بزرگ شدن در زمین دیگری رشد یافته و حالا شما می‌خواهید آن را یکدفعه در یک زمین دیگرِ غریبه‌ای که معلوم نیست بگیرد یا نگیرد، بکارید، نمی دانم شاید اشتباه امیر این بود که خیال می‌کرد این نهال (مدرنیزاسیون آمرانه) در ایران می گیرد اما دیدم که نگرفت و بعد از خودش دیگر کسی نتوانست راهش را ادامه بدهد و سرانجام همه چیز به دیکتاتوری رضاخانی منتهی شد ! اشکال توسعه از بالا همین است که تا توسعه‌گر بالای سرش است همه چیز بر وفق مراد است اما وقتی او رفت توسعه نیز به دنبالش می‌رود و این را نمی‌شود گفت توسعه پایدار، توسعه آمرانه باعث شتبازدگی در مدرن کردن و رخ دادن حالت های غیر قابل پیشبینی می شود همان طور که انقلاب نیز چنین می کند، جا دارد که سیاستمداران امروزی، برزگی و خردورزی را از امیر یاد بگیرند و روش را نیز از او عبرت بگیرند، توسعه از بالا جز به اتوبان تندروی ختم نمی‌شود همانطور که اتوبان امیر به رضاخان و اتوبان بیسمارک به هیتلر و اتوبان اصلاحات و سازندگی به مهرورزی ختم شد !
امیر هرچقدر هم که در روش اشتباه کرده باشد بازهم قهرمان ملی ماست و ما تا ابد به او عشق می‌ورزیم و به او افتخار می‌کنیم.
خدا بیامرزدش، چقدر جای مردانی مثل او در ایران امروز خالیست.
فاتحه اخلاص مع الصلوات / مهدی مصطفایی
پی نوشت : آقای ایرج افشار در نشریه ادبی بخارا، پیرامون این نامه گفته اند که :
چند سالى است ورقهاى پلىكپى شده به عنوان نامهاى از امیركبیر به ناصرالدین شاه ومخصوصاً میان ایرانیان مقیم امریكا دست به دست گردانده مىشود. آنهایى كه مىخوانندشهامت امیركبیر برایشان چند چندان مىشود از آنچه در تواریخ خواندهاند. تصور چنین است كهخط خط حضرت امیرست و سخن سخن او. در حالى كه نامهاى مزور و مجعول است آن هم بهطریقى بسیار جاهلانه.
چون دیدم كه عكس آن را آقاى حسین شهسوارانى در مجله ارزشمند اباختر (شماره 4/3تابستان 1382) به چاپ رسانیدهاند از ترس آنكه مبادا از آنجا به نشریات دیگر سرایت كندضرورت ایجاب كرد كه این چند كلمه را عرض كنم.
1 - خط در مقام مقایسه با خطوط مسلم الصدور امیركبیر كه بارها چاپ شده استبىدغدغهاى گویاست كه جعل است.
2 - شیوه خط و پیچ و خم كلمات آن گویاى تازهنویسى و ناشیگرانهنویسى است.
3 - هیچ رجل ادارى و دیوانى عصر قاجارى، حتى بقالهاى طهران در عصر امیركبیر طهران را”تهران” - كه ساخته و پرداخته عصر بعد از احمد شاه است - نمىنوشتهاند، تا چه رسد به میرزاتقىخان فراهانى.
4 - خطاب كردن به شاه وقت، هر چند نویسنده عریضه امیركبیر و قوامالسلطنه و دكترمصدق باشد، آداب و رسوم خاص و الفاظ معین داشت. استعمال “قربانت شوم” براى طبقهخاصى بود. امیركبیر عبارتى كمتر از “قربان خاكپاى همایون مباركت شوم” نمىنوشت.
5 - امیركبیر بر بالاى عرایض خود “هو” مىنوشت.
6 - او معمولاً در ختام نامه مىنوشت “الامر همایون مطاع مطاع” و نظایر آن. نه آنكهبىادبانه بنویسد “تقى”.
7 - در اوائل عصر ناصرى كسى را كه لقب موثقالدوله داشته باشد ندیدهام كه حكومت قمداشته باشد. امیدست مورخان تاریخ قم بتوانند نسبت به این شك من اظهار رأى نمایند.
براى اینكه فضاحت كار روشن باشد امیدوارم آقاى على دهباشى عكس ورقه جعلى را درمجله چاپ كند. یكبار براى همیشه و براى تنبه.