در اين نامهها، همسر امام اوج علاقه خود را به فرزندش احمد با واژههايي لطيف و شاعرانه نشان ميدهد و در لابلاي آنها با طبع طنزپردازانه خود، گوشههايي از زندگي خصوصي امام و فرزندان را روايت ميکند. اين ادبيات جدا از ميزان علاقه يک مادر و مادربزرگ به عزيزانش، براي رفتار با فرزند و نوه و عروس و... درسهاي جالبي به همراه دارد.سایت «تابناک» بخشهايي از اين نامهها که امروز در ويژهنامه «حضور» و به مناسبت چهلمين روز درگذشت بانو خديجه ثقفي منتشر شده، براي استفاده بينندگان خود منتشر کرده است.
28 شعبان ـ تصدقت گردم، بيست و پنج روز است که هيچگونه خبري از عزيزان ارجمندم ندارم و نميدانم اين بياطلاعي تا کي طول خواهد کشيد و اين دل شوريده مادر تا کي صبر خواهد نمود. در صورتي که ميدانم گناه نه از تو و نه از من است و به عهده روزگار جبار است. هفته اول ورود، نامه براي شما و همه خواهران دادهام، نميدانم رسيده يا نه. در نامه نوشته بودم از طرف من چهارصد تومان بدهيد به کبراي کرمچگاني البته با اجازه آقا بوده است.از آقاي پسنديده بگيريد. از رسيد نامه و انجام کار مرقوم داريد. انشاءالله که همه خوب و خوش، خصوصا حسن عزيز که خدا ميداند و بس که چقدر دوستش دارم و چه اندازه دلم برايش ضعف ميرود. انشاءالله که رفع کسالت و نقاهت هم شده و چاق و چله گرديده است. از طرف من و به ياد من پنج بوسه از صورتش بکنيد. هر گونه، دو تا، پيشاني يکي زيرا زيادتر هم شما حالش را نداريد و هم او راضي نيست... اميد است مادر عزيز حسن و پدر محترم حسن همگي خوب و سلامت بوده باشند. حال ماها همگي خوب و سلامت هستيم و مهياي روزه گرفتن از چهارشنبه ميباشند. هوا کمي بهتر شده.
آقاجانت که از بس قرآن ميخوانند حکم يک قاري را پيدا کردهاند، الساعه هم مشغولند. داداش که از فلاکس مرحمتي خيلي خوشحال گرديد و همچنين آقا از ادکلن، بقيه بستگان سلامت و سلام ميرسانند. به خانم عزيزم که هميشه زبانم در مدح ايشان باز است سلام من را ابلاغ داريد. به خاطر خدا زود به زود براي من کاغذ بدهيد زيرا به ديدارتان عادت کردهام که دوريتان زياد متأثرم ميکند. از زحمتهايي که به شما دادم، معذرت ميخواهم به خواهرها سلام من را ابلاغ داريد. تنها آرزويم اين است که با هم رفيق و صميمي، همانطور که هستيد باشيد که صفا بين منسوبان نعمت بزرگي است که روح و اعصاب را راحت نگه ميدارد. آنهايي که ندارند خوب ميفهمند. به سکينه سلطان سلام برسانيد نميدانم عقد شده يا نه. البته مينويسيد من عجله کردم. اينجاييها گفتند اگر نميآمديد بعدا از بيروت ميآورديمتان، قسمت چنين بود. اقليما عرض سلام دارد. قربانت مادر.
تصدقت شوم، واقعا شوم، نميداني چقدر دلم برايت تنگ شده و چه اندازه مشتاقم بيايم و همگي را ببينم و از اين يأس چه ناراحتيهايي را تحمل کردم و ميکنم و باز به اميد ديدارتان بودهام. نامه مورخه 4 رمضان روز قبل رسيد. راستي، جاي تعجب است کاغذ بين ايران و عراق بيست روز آن هم با طياره، خداوند انشاءالله همه کارها را سهل و آسان کند. تاکنون بايد زودتر رسيده بود. حال ماها همگي خوب و سلامت. من هم مثل شما از روزه گرفتن معذورم... الان ساعت ده صبح است آقاجانت خوابيدهاند. من هم بعد از ختم قرآن بهترين کار برايم مکاتبه با تو بود و مشغول شدم، لذيذترين اين لذتها.عزيزم من مرتب ماهي دو کاغذ براي شما ميفرستم اوايل ماه و اواخر ماه. به تاريخها توجه داشته باش. اگر نميرسد بنويس خودم رأسا پست کنم. مشهدي حسين پست ميکند. تعجبم که کاغذهاي ماه شعبان نرسيده. البته نامه اوايل ماه است. خلاصه چاره نيست همين است بايد ساخت. ما مينويسيم، خواه برسد خواه نرسد. هواي اينجا سرد شده پشتبام با لحاف ميخوابيم ولي عشق ديدارتان داغ شده، فردا عازم کربلا هستيم، براي عيد فطر.جاي شما خالي نايبالزياره هستم به خانم فاطي خانم سلام برسانيد. ديدن کردم با خاله جانشان سلامتند. به صديقه جان و فريده، فرشته سلام برسانيد. حسن عزيز را تصدقم. آقاجانت و بقيه، داداش سلام ميرسانند. به سکينه سلطان سلام برسانيد قربانت، خودم.اسفند 54 ـ تصدقت شوم، هفتم صفر است، رحمات حضرت امام حسن. صداي ... ضبط صوت روضه قهوهخانههاي خيابان بلند است. ساعت سه و نيم بعدازظهر است. آقا جانت زير کرسي خوابيدهاند من مقيدم روزها نخوابم زيرا اگر روز يک ساعت بخوابم، شب سه ساعت خوابم نميبرد. بيشتر با مطالعه کتابهاي عربي که از لطف و محبت تو پسر مهربان و روشن و آگاه به مصلحت و روحيه هر شخص داري، من که مادر هستم به طريق اولي اين نعمت را دريافت کردهام. کتاب تمدن اسلامي به عربي را مطالعه ميکنم و خوب ميفهمم، هرچند صفحه يک کلمه را معنياش را نميدانم آن هم در کتاب لغت پيدا ميکنم. خلاصه امروز تمام شد، ديدم هنوز آقا خوابيدهاند و چايي به کار نيست. چه بهتر و شيرينتر از مکاتبه با تو بلکه تو را مخاطب قرار دادن، با تو سرگذشت گفتن.
28 شعبان ـ تصدقت گردم، بيست و پنج روز است که هيچگونه خبري از عزيزان ارجمندم ندارم و نميدانم اين بياطلاعي تا کي طول خواهد کشيد و اين دل شوريده مادر تا کي صبر خواهد نمود. در صورتي که ميدانم گناه نه از تو و نه از من است و به عهده روزگار جبار است. هفته اول ورود، نامه براي شما و همه خواهران دادهام، نميدانم رسيده يا نه. در نامه نوشته بودم از طرف من چهارصد تومان بدهيد به کبراي کرمچگاني البته با اجازه آقا بوده است.از آقاي پسنديده بگيريد. از رسيد نامه و انجام کار مرقوم داريد. انشاءالله که همه خوب و خوش، خصوصا حسن عزيز که خدا ميداند و بس که چقدر دوستش دارم و چه اندازه دلم برايش ضعف ميرود. انشاءالله که رفع کسالت و نقاهت هم شده و چاق و چله گرديده است. از طرف من و به ياد من پنج بوسه از صورتش بکنيد. هر گونه، دو تا، پيشاني يکي زيرا زيادتر هم شما حالش را نداريد و هم او راضي نيست... اميد است مادر عزيز حسن و پدر محترم حسن همگي خوب و سلامت بوده باشند. حال ماها همگي خوب و سلامت هستيم و مهياي روزه گرفتن از چهارشنبه ميباشند. هوا کمي بهتر شده.
آقاجانت که از بس قرآن ميخوانند حکم يک قاري را پيدا کردهاند، الساعه هم مشغولند. داداش که از فلاکس مرحمتي خيلي خوشحال گرديد و همچنين آقا از ادکلن، بقيه بستگان سلامت و سلام ميرسانند. به خانم عزيزم که هميشه زبانم در مدح ايشان باز است سلام من را ابلاغ داريد. به خاطر خدا زود به زود براي من کاغذ بدهيد زيرا به ديدارتان عادت کردهام که دوريتان زياد متأثرم ميکند. از زحمتهايي که به شما دادم، معذرت ميخواهم به خواهرها سلام من را ابلاغ داريد. تنها آرزويم اين است که با هم رفيق و صميمي، همانطور که هستيد باشيد که صفا بين منسوبان نعمت بزرگي است که روح و اعصاب را راحت نگه ميدارد. آنهايي که ندارند خوب ميفهمند. به سکينه سلطان سلام برسانيد نميدانم عقد شده يا نه. البته مينويسيد من عجله کردم. اينجاييها گفتند اگر نميآمديد بعدا از بيروت ميآورديمتان، قسمت چنين بود. اقليما عرض سلام دارد. قربانت مادر.
تصدقت شوم، واقعا شوم، نميداني چقدر دلم برايت تنگ شده و چه اندازه مشتاقم بيايم و همگي را ببينم و از اين يأس چه ناراحتيهايي را تحمل کردم و ميکنم و باز به اميد ديدارتان بودهام. نامه مورخه 4 رمضان روز قبل رسيد. راستي، جاي تعجب است کاغذ بين ايران و عراق بيست روز آن هم با طياره، خداوند انشاءالله همه کارها را سهل و آسان کند. تاکنون بايد زودتر رسيده بود. حال ماها همگي خوب و سلامت. من هم مثل شما از روزه گرفتن معذورم... الان ساعت ده صبح است آقاجانت خوابيدهاند. من هم بعد از ختم قرآن بهترين کار برايم مکاتبه با تو بود و مشغول شدم، لذيذترين اين لذتها.عزيزم من مرتب ماهي دو کاغذ براي شما ميفرستم اوايل ماه و اواخر ماه. به تاريخها توجه داشته باش. اگر نميرسد بنويس خودم رأسا پست کنم. مشهدي حسين پست ميکند. تعجبم که کاغذهاي ماه شعبان نرسيده. البته نامه اوايل ماه است. خلاصه چاره نيست همين است بايد ساخت. ما مينويسيم، خواه برسد خواه نرسد. هواي اينجا سرد شده پشتبام با لحاف ميخوابيم ولي عشق ديدارتان داغ شده، فردا عازم کربلا هستيم، براي عيد فطر.جاي شما خالي نايبالزياره هستم به خانم فاطي خانم سلام برسانيد. ديدن کردم با خاله جانشان سلامتند. به صديقه جان و فريده، فرشته سلام برسانيد. حسن عزيز را تصدقم. آقاجانت و بقيه، داداش سلام ميرسانند. به سکينه سلطان سلام برسانيد قربانت، خودم.اسفند 54 ـ تصدقت شوم، هفتم صفر است، رحمات حضرت امام حسن. صداي ... ضبط صوت روضه قهوهخانههاي خيابان بلند است. ساعت سه و نيم بعدازظهر است. آقا جانت زير کرسي خوابيدهاند من مقيدم روزها نخوابم زيرا اگر روز يک ساعت بخوابم، شب سه ساعت خوابم نميبرد. بيشتر با مطالعه کتابهاي عربي که از لطف و محبت تو پسر مهربان و روشن و آگاه به مصلحت و روحيه هر شخص داري، من که مادر هستم به طريق اولي اين نعمت را دريافت کردهام. کتاب تمدن اسلامي به عربي را مطالعه ميکنم و خوب ميفهمم، هرچند صفحه يک کلمه را معنياش را نميدانم آن هم در کتاب لغت پيدا ميکنم. خلاصه امروز تمام شد، ديدم هنوز آقا خوابيدهاند و چايي به کار نيست. چه بهتر و شيرينتر از مکاتبه با تو بلکه تو را مخاطب قرار دادن، با تو سرگذشت گفتن.